محل تبلیغات شما

بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمتا باید عرض کنم که  این مقاله حاصل  تجربیات دههاساله کسی که سالهایمتمادی قدم دروادی سیروسلوک نهاده و به طوراجمال آنرابرای کسانی که وارد اینراه پرفراز ونشیب شده  یا میخواهند بشوند بیان میکندتا انشاءالله بتوانند از آن بهره ببرند
دراصل  سیروسلوک وقدم گذاشتندرمسیرسیرالی الله یاهمان طریقت پس ازسالها تلاش ومراقبه آغازمیشودوخلاصه این مرارتهادرسه اصلنمودداردوخلاصه میشودکه بسیارمهم است آن سه اصل مهم عبارتنداز
1-خداخوانی
2-خداجوئی  

3-خداخواهی   
شخصی که اَزاوان دوران  نوجوانیدرزندگی روزمره خود تلاش کرده است  کهدرستکارباشد ومراقب است که  به گناه ومعصیتنیفتد زندگی ءخودرادرراستای دستورات  دینومذهب برنامه ریزی کرده است  وخودرامممیداندکه به شعائر  مذهبی وشرعی پایبندباشد مشمول عنایات وتوفیقاتی شده است که اگربخواهدمیتواندبه سیروسلوک هم واردشود زیرابرای قدم گذاشتن درمسیر سیروسلوک عرفانی یا همان طریقت باید از مسیر ومرتبه شریعت گذشت
اگر خداخوانی وخداجوئی وخداخواهی درهمین دوران به شکل پیوسته وهمهجانبه صورت بگیردانسان راواردسیروسلوک میکند
خداخوانی ؟
خداخوانی یعنی اینکه درهمه حال ودرهم جابه یادخداباشیم وخدارافراموشنکنیم وهمه چیزراازخدابخواهیم حتی کوچکترین نیازهای زندگی خودمان راوقتی که بهچیزی نیازداریم بایدبدانیم که این نیازازجانب خداوندایجادشده است تابهانه ووسیلهای باشدکه به خداوندنزدیک بشویم زیرابه طورمعمول چون انسان ذاتافراموش کاراست یادشمیرودکه خدارابخواندازاینروخداوندبه استنادعشق ومحبت وعلاقه ای که به بندگانداردوسعادت آنان رامیخواهدتوفیقاتی رانصیب اومیکندکه این توفیقات درقالبهایگوناگون نمودداردحتی ممکن است روزی یک حادثه مثل بیماری یانداری همان بهانهودرنهایت وسیله تقرب وخداخوانی انسان باشدگفتن ذکروتسبیح وانجام عبادت نیزبخشیازهمین خداخوانی هاست
اماخداجوئی ؟
خداجوئی یعنی اینکه درهمه حال واحوال به دنبال خواست وارادهخداوندقادرمتعال باشیم دراین مرحله بایدتفکروتدبرکنیم وببینیم که چگونه میتوانیم بهخداوندنزدیکترشویم خداجوئی یعنی ببینیم درهمین زندگی روزمره خوچگونه میتوانیمخدارابیشتربشناسیم وبه اونزدیکترشویم وازچه راهی برویم وازکدام راه نرویم مثلایککاسب چنانچه خداجوباشدمیتواندباهمین کسب وکارخودبه دنبالخداباشدوببیندخداوندازکدام کاراوخشنودمیشودوچه کاری خداوندمهربان راناخشنودمیکندپسباانجام کارخداپسندانه به خداوندنزدیک شوددرهرحال بین خداجوئی وخشنودی خداوندیکرابطه دوسویه وجودداردکه بسیارحائزاهمیت است
خداخواهی ؟
خداخواهی یعنی هیچوقت ودرهیچ حالی هیچ کس وچیزی رابه خداترجیح ندهیموهمیشه خواست ورضای خداوندمتعال برای مااصل واساس باشدمثلادرراهی دیدیم که یکنفربهکسی ظلم میکندومظلوم وبه کمک مانیازدارداینجاست که اگرخداخواه هستیم دیگرنبایددرنگکنیم چون خواست خدایاری رساندن به مظلوم است اگرنیازبودکه برای یک اتفاقی که جلویچشم مارقم خورده به دادگاه برویم وبرای یک شخص غریبه برعلیه یک آشناشهادت بدهیماینجاست که خواست نفس اماره وشیطان این است که هرگزاین کاررانکنیم اینجاست که ممکناست بگوئیم به ماچه چراخودم راپیش مردم خراب منم ودههابهانه دیگر اماخداخواهاگرباشیم فقط به خواست خداوندعمل میکنیم وبدون هیچ درنگی به دادگاه رفته وحقیقترامیگوئیم هرچندکه به ضررماویادوست ماباشدچون این همان خداخواهی است ودرواقعاینهاهمان امتحاناتی هستندکه قبولی درآنهامارابه مراتب بالاترسوق میدهدوگرنه بدونامنحان هیچ اتفاقی نمی افتد
علاوه براینکه این اصول رابایدسرلوحه زندگی خودقراردهیم موضوعات مهم دیگری هم هستکه بایدتوجه داشته باشیم که ازجمله آنهااحترام به پدرومادروبزرگانوعلماواساتیدومعلمان است که بسیار راه گشاست وعلاوه بر آنها ارادت به محضراهل بیتعصمت و طهارت علیهم السلام حتی اگردرابتدا سطحی هم باشد بسیارمفید است مثلا خدمتدرمراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان کربلا آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام میتواند کمک شایانیبه انسان بکند این راه را بسیاری تجربه کرده اندونتیجه گرفته اند
انفاق وکمک به نیازمندان بدون منت وریا حقیقتا میتواندانسان رابهمراتبی سوق بدهدکه قابل بیان نیست
کم کم بویحق وحقیقت   به مشام میرسدوروح وجان رانوازش میدهداینجا همانمرحله ای است  که پس ازسالهامرارت ورنجوزحمت چنانچه عرض کردم خداخوانی وخداخواهی وخداجویی به دست می آیداینجا   وادیطلب است
 وادی طلب ؟
وادی طلب  یعنی مرتبه  ابتدایی مسیرطریقت که پس ازمرارتهای گذارازمرحلهشریعت حاصل میشوداینجاست که شخص به سلوک رسیده است ورهروی منزل جانان شده استمرارتهای اوموردقبول واقع شده وتازه اجازه واذن پیداکرده است که حرکتخودراآغازکندطلب به زبان ساده تریعنی اینکه توقابلیت این راپیداکرده ای که درصفطالبان کوی وصال یارقراربگیری دراین مرحله حس وحال واحوالات انسان به گونه ایدیگراست دراین مرحله که به شخص سالک گفته میشوداین سالک هم نمازش وهم سایراعمالشرنگ وبوی دیگری دارد دراین مرحله دیگرسالک به دنبال کسب ثواب نیست بلکه مترصدآناست که تمامی اعمالش عین صواب باشداینجاسالک خودرادرمحضرحضرت حق میبیندوخودرامممیداندکه به گونه ای حرکت کندکه فقط وفقط رضایت وخشنودی حق راکسب کند گناه نمی کندامانهبرای ترس ازجهنم بلکه برای این گناه نمیکندکه معشوق ازاو دلگیر نشودبلکه تلاشمیکند حتی درخیال خودهم مرتکب فعلی نشودکه  خوشنودی خداوندمهربان راازخودسلب کندیعنی تمامهمّ وغم سالک فقط وفقط خشنودی خداوندقادراست ولاغیر
اینجاست که سالک به جائی میرسدکه  وجودش  بوی معشوق به خود میگیرداینجا ست  که وارد سرزمین ووادی عشق شده است
وادی عشق ؟
وادی عشق نیزمراتبی داردومهمترین مرتبه عشق این است که به سالک بال وپریارزانی میکند درعرفان وادی عشق یعنی مرتبه ای که سالک همه وجودش راوقف خداکردهوحتی یک لحظه هم ازیاداوغافل نمیشودحتی اگرلازم باشدهمه داروندارخودرابه خاطردوستمیبخشددراین مرحله هیچ علاقه واشتیاقی به دنیاومادیات نداردحتی ممکن دربرخی حالاتهمه داشته های خودرابذل وبخشش کند درواقع دراین مرحله اطرافیان ونزدیکان سالکاوراممکن است دیوانه بنامندوبدانندچون همه اعمالش باگذشته تفاوت پبداکرده حتی شکلنمازوعبادت اوفرق کرده درهنگام نماخودآگاه حرکاتی ازاوسرمیزندکه برای دیگرانغیرعادی استودراصل هم تفاوت درهمین است چون دراین مرحله سالک به منبع فیضنزدیکترشده است اودراین وادی چیزهایی رامیبیندومیشنودکه دیگران ازدرک اوعاجزدسالکخدارادرهمه حال میبیندوبااومعاشقه میکندتنهاچیزی که به اوآرامش ورضایت وخوشحالیمیدهدیادخداست پس طبیعی است که این تفاوتهادرکنش هاوواکنش های زندگی اونیزتاثیرگذارباشدودرنهایتبابال وپرعشق به وادی معرفت واردمیشود
  وادی معرفت ؟
  معرفت چیست ؟معرفت ازیک سوشناخت است شناختبیشتروروشنتری که پس ازگذرازمراحل سخت وطاقت فرسای سلوک حاصل شده است این معرفتوشناخت هم نسبت به خداوندمنان است وهم جهان پیرامون انگاروارددانشگاهی شده که همهعلوم رادرآن تدریس میکنندامامعرفت علاوه شناخت آداب وسنن نیزهست یعنی چگونه بنشینی وبرخیزی ومعاشرت کنی وازسویدیگرچشم وگوش سالک نیزبازترمیشودچون احساس مسئلیت یک سالک نسبت به جامعه دراینوادی به اوگوشزدمیشود
هم مسئولیتهای خطیراوبه اوگوشزدمیشودوهم نحوه رویارویی بااتفاقاتپیرامونی که درراستای مسئولیت های سالک می افتد
ممکن است روزی به اوماموریت داده شودکه درجائی قدم بگذاردکه بهدورازشان اوست چون کسی درآنجابه کمک اونیازدارداینجاست که 
سالک به هیچ.جه نبایدبه شان وجایگاه اجتماعی خودتوجه کنداوفقط بایدگوشبه فرمان حضزت حق باشدمثل یک سربازبایداطاعت کندوبله قربان گوی آن یگانهمعبودومعشوق هستی باشدبرای سالک اطاعت بی چون وچراازفرمان حق واجب ضروری است پسبایدنیازمطلق باشدچون آن یگانه بی همتاسراسرنازاست ونازاست ونازنین
وادی استغنا؟
استغناچیست ؟
استغنایعنی بی نیازی ووعدم نیازبه همه کس به جزذات باریتعالی اما اینپرسش ممکن است مطرح شودکه مگرممکن است که انسان به هیچکس نیازنداشته باشداریممکن است لیکن انسان قبل ازاینکه معرفت این موضوع راپیداکندنمیتواندبه اینباوربرسد طبیعی هم هست زیراکسی میتواندبه این باوربرسدکه مراتبی راطی کرده باشد
سالک زمانی که به وادی استغنامیرسدباهمه وجوداین امررادرک کرده است کهبدون وجودعنایات خداوندبزرگ هیچ چیزنصیبش نمیشودحتی ممکن است اعلام نیازسالک بهخلق برای اوبرابرباشرک باشداینجاست که بایدازهمه کس وهمه چیزمستغنی باشدحتی ازهرچهدرس وبحث نیزمستغنی میشود ازهرکس وهرچیزی جزذات باریتعالی بی نیازمیشود ومستغنی ازهمه الّا هو، بی نیاز از همه میشودچون تنها اوبرایش  کافی است  فمن یتوکّل علیالله فهو حسبه دروادی استغنا، توکل واقعی کلید استغناست  پس از اینکه همهخدایان درونی وبیرونی را پشت سرنهادو لگدمال کردمیبیند(که یکی هست وکسی نیست جزاو وحده لا اله إلاهو) حتی ممکن استدیگران برای مدتی به سالک پشت پابزننداینجاست که دست عنایت الهی چنان به کمکش میآیدکه قابل وصف نیست حتی درپاره ای ازجهات مستقیماعنایاتی به اومیشودبدون واسطه
اینجاست که سالک به وادی توحید پاگذاشته است  دراینجا فقط یکی هست  ودیگر هیچمعنای واقعی الله را دراین وادی باهمه وجوددرک میکند
وادی توحید؟
وادی توحید یعنی اینکه بفهمی نه تنها خدای عالم واحد است  بلکهآن خدا خود احدنیز هست و درعین واحد بودن درحقیقت ،درواقعیت  وحید است و درمرتبت وحّاداست ودرعین  احدیت خود بی نظیر است و نه تنها در صورت وظاهراحد است بلکه در حقیقت وباطن نیز احد است و اینجاست که بتهای درونی وبیرونی را پشتسر گذاشته ای
نکته قابل توجه اینکه  الهه هایگوناگونی درزندگی ودرمسیر سیروسلوک سرراهت  سبز میشوند که باید آنهارا مهار کنی تا بهسرچشمه زلال احدیت برسی و باهمه وجود ودرهمه حالات اتکای تو فقط الله باشد ولاغیر  اینجاست  که متحیر ذات وصفات بی بدیل او میشوی
 وادی حیرت؟
وادی حیرت یعنی جائی که با چشم سر ودل دست اراده اورا درهمه جا میبینی  واز آن همه حضور وشهود و قربت و قدرت و محبت و رحمت الهی زبانت بند می آیدو اصلا نمیتوانی سخنی بگویی اینجاست که میگوید
هر که را اسرار حقآموختند                     مهر کردند و دهانش دوختند
دهانت بسته میشود ونمیتوانی چیزی  بگوئی ازآنهمه مشاهدات خود که هرکدامش حیرت انگیزاست دراین وادی فقط یکچیز است که حجاب توست وآنهم وجودخودت
حجاب چهره جان میشود غبار تنم    خوشادمی که ازاین چهره پرده برفکنم
دروادی حیرت سالک ازیکطرف مست حضوردرچشمه سارتوحید وقدرت وعظمتوحضورگسترده خداوندرحیم است  وازسویدیگزمتحیرضعف وناتوانی وبی مقداری خود
دراین وادی سالک باتمام وجودمیفهمدومیبیندکه حتی بدون اذن واراده حضرتحق قادربه تکلم وحتی فکرکردن هم نیست آنچنان خودرادراحاطه قدرت الهی میبیندکهمتحیرمی شوددراین مرتبه گاهی چنان دچارخوف الهی میشودکه هرلحظه ممکن است ازترس جانبه جان آفرین تسلیم کندوگاهی چنان دررجاء الهی مستغرق میشودکه قابل وصف نیست
اینجاست که  پا به عرصه دیگری میگذاردچون بدون گذرازاین مرحله  وصل میسر نمیشود
وادی  فنا و نیستی ؟
اینجاست که باید خودت را فانی کنی در ذات احدیت چون دراین مرحله به حقیقتتوحید باید جامه عمل بپوشانی دراینجا برای تو فقط خدا هست ولاغیر اما میبینی کهخودت هم هستی واین بودن حجاب بزرگی برایت شده استاینجاست که بایدیکی باشدنهدونفرحتی اگرآن یک نفرخودسالک باشد
آبرو- اعتبار- شهوت -مقام وحتی زن وفرزندوهمه این موانع رادر وادی توحید پشت سر گذاشته  و مرتفع کرده ای اما همین یک قلم مانده که آنهمباید ازمیان برود یعنی فنای فی الله شود
آنکس که توراشناخت جان راچه کند     فرزندوعیال وخانمان راچه کند
دیوانه کنی هردوجهانش بخشی           دیوانه توهردوجهان راچه کند؟
 حالا بایدپرسید فنا یعنی چهوسالک دراین مرحله  باید چه بکند؟آیابایدخودش رابکشد! ؟آری باید خودش !را در خودش! بکشد یعنی ازمنیّت  استبرا کنددرواقع دراین مرحله سالک بایدیک اقدام مهم واساسی بکندچونعاملی دراین مرحله وجودداردکه مانع رسیدن به وصل است وصل درمرتبه طریقت یعنی اتصالجزبه کل اگرطریقت  رارودخانه ای قلمدادکنیموسالک راآب رودخانه میتوانیم اینگونه به نتیجه برسیم که آب  یک رودخانه زمانی که مسیرپرفرازونشیب رودخانه راطیکرد وارددریامیشودواینجاست که دیگرنمیتوان آب ریخته شده به دریارا آب رودخانهدانست درواقع اتصال دراینجاهمان نیستی رودخانه است درجائی که دریاوجودداردپس سالکنیزبایدچنان باشدوهمه وجودش خدائی شودبه قول استادحسن زاده آملی عارف یعنی کسی کهخداخوباشدواین خداخوئی همان مرتبه وصل است پس برای رسیدن به نقطه اتصال سالکبایدخودرانیست کنداینجاست که بایدابتدا تمام وجودش راابتدا با بذلِ موهبت اختیار تقدیم حق کند

حمایت ازتولید داخلی ؟!

تفسیم بندی مردم درمواجهه بادین( قسمت اول)

شیعه یاسنی ،اختلاف یابرادری؟

سالک ,وادی ,دراین ,مرحله ,یعنی ,یک ,است که ,دراین مرحله ,ممکن است ,که به ,سالک به ,درواقع دراین مرحله ,یعنی اینکه درهمه

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

از همه چیز یه ذره backderunal محتوای سبز dioclosunuc كـــانون فرهــــنگی آمــوزش قـلـم چــی دختران مشــــهد parand johnposbevous couducsico فایل اکی مرجع فروش و خرید انواع پایان نامه ، تحقیق ، مقاله ، پروژه ، ترجمه ، پاورپوینت ، انواع طرح های کسب و کار و ... منوماکان